مدرسه :/
برای اولین باره که انقدر از شروع شدن مدارس بدم میاد .
عید خیلی خیلی خوبی بود . هم درس خوندم و هم تفریح کردم . گرچه باید روزی ۱۰ ساعت میخوندم که به مباحث برسم ولی ۹ ساعت یا ۸ ساعت ۶ و ۷ ساعت هم داشتم و خداروشکر کمتر نرفت غیر از روزهایی که مسافرت بودم . اونجا هم که از ساعتای ۱۱ شب که هیچکس خونه نبود در آشپزخونه اون خونه ای که بودیم ( خونه. یکی از اقواممون ) تا ۱ و یا ۲ مینشتیم درس میخوندیم . آخه از صبح تا شب اونجا یا مهمون میومد و یا ما میرفتیم مهمونی .
+ واقعن چی میشد مدرسه ها ساعت ۹ صبح شروع میشدن . واقعن ساعت ۷ صبح خیلی بده .
++ متوجه شدم که تموم کمبود خوابهای بنده و اینکه چرا سر کلاس خوابم میاد و کسل هستم فقط یک ساعت خوابه . یعنی ۵:۳۰ که بیدار میشم. و اگه ۶:۳۰ بیدار بشم خیلی سر حالم !
+++تمام روزهای عید برام روزهای شاد محسوب میشدن و غم امگیز ترین روز عید هم که سه شنبه هفته پیش بود که یکسری حرفها به یک نفر از نزدیکانم زدم و ...
البته بعدش ازش عذرخواهی کردم :)
++++ همینا دیگه . آها راستی شاید کمتر بیام اینجا . تا جمعه هم که نمیام :)))
و اینکه بدونین من به وب همتون سر میزنم و زدم و تموم اتفاققات رو خوندم ولی کامنت نمیذارم ، تنبلیم میشه که بیام کامنت بذارم . روز مرد رو هم به خیلیا در اینجا تبریک نگفتم. واقعن معذرت میخوام . قول میدم جمعه جبران کنم :))
+ متوجه شدم پست قبلیم چه قدر بد نوشتم ، ببخشید تند مینوشتم حداقل برای روز مرد یک چیزی گذاشته باشم :)
++ راستی یک نقد فیلمی که خیلی وقته میخواستم بذارم ، نمیذارم چون میترسم یک عده به خاطر اون حرفها ناراحت بشن و منم همچین چیزی رو دوست ندارم . فیلمش در رابطه با اهداف و رسیدن به اون .