ترشحات رنگارنگ ذهن من

شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۸ ق.ظ

خوبم ، همین:)

سلام .

 

از عنوان مشخصه دیگه، چی بگم ؟؟من عنوان گذار خوبی نبودم و نیستم !!

 

خب ، میگن چرا حرف نمیزنی ، میگم ، خب من بیام چی بگم ؟

از یک نفری که هر سال میاد خونمون و میپرسه سال چندمی ، چی بگم بهش ، از درسام بگم ؟؟

 

کلا من هرکسی باهاش صحبت کردم سر درس و مدرسه و بالاخره با درس یک ارتباطی داره . آخه موضوع دیگه ای به ذهنم نمیرسه . خاطره تعریف کن خوبی هم نیستم . حنده دار ترین خاطرات رو به نحوی توضیح میدم و تععریف میکنم که فرد تمام زورشو میزنه یک نیمچه لبخندی بر لبش جاری میشه .

فامیل ما هم همه مهندس هستن ، حداقل دو تا تجربی داشتیم بد نبود ، البته تجربی داریم و همه دخترن:// و قاعدتا نمیتونم و روم هم نمیشه باهاشون صحبت کنم .

 

مهمون اومده بود خونمون  دو بار باهاش روبوسی کردم . اصلن حواسم نبود !!! فکرم کلا درگیر درسه و هر کاری انجام میدم تمرکز ندارم و همه اش در حال برنامه ریزی هستم که چی رو کِی بخونم . و این مبحث کِی تموم میشه .

راهحلی دارین بگین ممنون میشم :)))

 

هوووووف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۴۸
امیر +
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۵:۵۰ ب.ظ

خستگی؟؟ چی هست؟؟

سلام .

ببینم من دیروز در رابطه با خستگی صحبت کردم ؟؟

چی هست اصلن ؟؟

من نمیدونم شما میدونین ؟؟

یک قانونی قبلا برای خودم وضع کرده بودم که در این راه خستگی معنایی نداره :))))

حالم الان عالیه !!!

-------------------------------------------------------------------------------------------------

گفتگوی تلفنی من و اون دختر 5 ساله که الان 6 سالش شده . ( در وب قبلیم یکسری توضیحاتی دادم در رابطه با این دختر 5 (+1)ساله که خانواده ایشون یکی از نزدیکانمون هستن . )

زنگ زدیم بهشون که بریم خونشون برای عید دیدنی .

دختره : سلام . 

من ( صدا رو تغییر دادم  - ولوم زیاد) : سلام .

دختره : تو کی هستی ؟

من : من لولوخورخوره هستم .

دختره : دروغگو . امیر تویی؟

من ( صدا رو به حالت اول برمیگردونم و میگم ) : آره منم . گوشی رو بده به مامان و یا بابات .

دختره : نه خیر باهات قهرم .

من : چرا ؟

دختره : چون تو بزرگتر بودی و به من عیدی ندادی .

من : بعدا بهت عیدی میدم . 

دختره : دروغگو .

و صدای بوق بوق تلفن اومد !! 

و من :       ://////

 

من خودم کلا اگه چشمم نزنین 30 تومن عیدی گرفتم که همونا هم توسط مامانم دزدیده شد خخخ 

بعد ایشون انتظار داره که بهش عیدی بدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۵۰
امیر +
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۷ ب.ظ

هعیییی...

امروز حرفهایی زدم که منجر به اتفاقات تلخی شد .

دلی شکسته شد 

اشکی ریخته شد 

ناله ای شنیده شد .

متاسفم .... برای همه چیز . 

اعصابم خورد بود . یک حرفایی زدم .

ولی بدون که مجبور بودم . یک عمره این حرفا تو دلم مونده و دیگه صبرم تموم شده بود . 

فقط اینکه .... نمیخوام ببینم اشکتو

منو ببخش.

 

 

 

+ بازم میخواستم خاطرات عید رو امروز بگم . انگار این قصه ها تمومی نداره

++ میلاد امام جواد (ع) رو به همه تبریک میگم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۷
امیر +
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۵۰ ب.ظ

ای کاش ...

ای کاش در فرهنگ لغت برخی افراد ، کلمه خستگی بیش از حد ، وجود داشت . تل بفهمن یک نفر خسته است ، یعنی چی ...

ای کاش فقط ....

:(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۵۰
امیر +
شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۳ ب.ظ

خفته ، در آغوش سایه ها

 «بسم الله»

دستان مرا بگیر و رد کن ، از پچ پچ کوچه های بن بست . میدانم که میتوانی . میتوانی این کار را هم انجام بدهی . همانطور که اعجاز طواف ماه و خورشید در دستان توست . رنگ آسمانت همچنان سرخ است . سرخی خونی که از شکسته شدن فرق ماه پدید آمد و آن خون عشق ، به همه جا تراوش کرد.

 

 

میدانی؟ هستم، ولی رَستم. یعنی خستم. چون رفته از دستم، صد نیستم، حدودن شصتم، یعنی همچنان مستم . مست از رایحه ی عِطر یاسی است که در قلبم نفوذ کرده و مایه ی تسکین تمام دردهایم شده .

 

 

راستی ، آن عهد را یادت می آید ؟ عهدی میان من و تو که طبق بند یکِ قانون اول زندگی تو را به جرم عاشقی بیش از حد مجاز نسبت به خودم ، به حبس ابد در قلبم محکوم کردم .

 

 

فقط یک بار دیگر ، یکی از عاشق ترین معشوق روی زمین را از بند تمام ناامیدی ها نجات بده . میدانم آنقدر گناه کرده ام که حق این را ندارم از تو درخواستی بکنم . اما فقط تویی که با من هستی . یعنی ...... میدانی؟ « تنهایی» تنها واژه ای بود که تن هایی به من هدیه داده اند .

 

 

فقط یک روزنه باقی مانده و از آن هم پرتوهای رحمت تو عبور کرده و آن روزنه ، تنها و تمام امید من است .

 

 

الغوث ، الغوث از فریادهایی که شنیده نشد . از دستان مرئی که دیده نشد ، دستانی که با اینکه دست هستند ، اما هر کاری از دستشان برمی آید . ( البته متأسفانه )

 

 

بیراهه نمیروم اگر چشم تو چراغ راه من باشد . ماه تو اگر بتابد ای عاشق ، بُگذار روزم هم سیاه باشد . تو رحیمی ، تو کریمی ، تویی تنها امید من .

 

 

من تنها ، اینجا خفته ام ، در آغوش سایه ها . سایه هایی از جنس تمام ناامیدی ها .

 

 

پس ،

 

 

دستان مرا بگیر و رد کن ، از پچ پچ کوچه های بن بست . نامت وسط ستایش عشق از روز اَلَست ، بوده و هست .

 

 

من ، بی سر و پا نیازمندم ، تا دست تو را بگیرمش دست . دستان مرا بگیر و رد کن ، از پچ پچ کوچه های بن بست .

 

 

راهی نشانم ده که شوم بیرون از این برزخ پرملال      یعنی باید بگویم ، حول حالنا الی احسن الحال

 

 

 

 

 

 

 

+ این متن رو نیم ساعت قبل از لحظه تحویل سال نوشتم . حال و هوا بدجوری عرفانی و ملکوتی بود .

++ فکر کنم فهمیدین که برگشتم !!!

+++ عیدتون رو دوباره تبریک میگم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۳
امیر +
دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۳۹ ب.ظ

پیشاپیش مبارک باشه :))))))

سلام دوستان . 

 
من فردا نیستم خونه . یعنی میرم مسافرت و برای چند روز نیستم . 
میخواستم نقد فیلم بذارم و خاطراتم رو بگم و .... ولی انگار نشد :(((   راستش رو بخواین نمیدونستم فردا عیده !!
میذارم برای سه شنبه هفته دیگه که وقتم کامل خالیه :)))
اونجا خیلی حرف دارم . 
ممنونم بابت همراهیهاتون . بابت دلگرمیهاتون . بابت حضورتون و ...
 
خلاصه اینکه وقت بسی تنگ است و فرصت اندک از برای کامنت دادن و تبریم عید البته پیشاپیش. 
 
ان شاالله در پرتوی مهر خدای مهربون سال خوبی داشته باشیم و از این سال نهایت استفاده رو ببریم :))))))
 
و اینکه هر چی بدی از من دیدین ، حقتون بوده و هر چی خوبی از من دیدین از دستمون در رفته :)) ( مگه من خوبی هم کردم ؟؟؟؟)
 
 
 
پیشاپیش سال نو مبارک
 
 
+ امیدوارم هر کسی که الان حالش خوب نیست و یا کلی مشکل داره که نمیتونه بیاد وب و کلا زندگیش یک مقدار از روال خوب و مطلبش فاصله گرفته ، خوب باشه :)))
 
++ دعا یادتون نره . من که یادم نمیره :))
 
++++ آقا راستی یادم رفت . طبق رسم ، بزرگتر به کوچیکتر عیدی میده !!! بدوین عیدی من رو هم بدین . یالااااااااااااا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۳۹
امیر +
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۱۲ ق.ظ

تکلیف عید

نمیدونم این معلمه فکر میکنه ما بچه ایم که الکب تکلیف میذاره برای عید .

 

در کل اگه کسی بیکاره و حاضره بیاد یک کمکی بکنه و این تکالیفم رو بنویسه خخخ

اصلن حال و حوصله نوشتن تکلیف رو ندارم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۲
امیر +
جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۵۶ ب.ظ

سلامتی همه داداشا و خواهر بزرگا :))

سلام .

 

 

شاید این انیمیشن رو دیدین :

 

 

مقبره کرمهای شب تاب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نه نه !! به تصویر و کیفیت تصویرش نگاه نکنین :)

 

 

با اینکه این انیمیشن از لحاظ کیفیت تصویری پایین هست ، اما از سایر جهات دیگه برتری خاصی نسبت به انیمیشن های امروزی داره . 

 

 

اما خود انیمیشن که در سال 1989 ساخته شده . توسط ژاپنی ها ( که مشخصه !!) . در رابطه با جنگ جهانی دوم بین ژاپن و آمریکا . اما خود جنگ نه . داستان یک خانواده 4 نفری رو روایت میکنه . یک پدر و مادر و یک پسر تقریبا 14 ساله و یک دختر بچه 5 الی 6 ساله . پدر که میره جنگ و مادر هم همون اوایل فیلم از دنیا میره و این دو تا فرزند باقی میمونن و در آخر .... همشون میمیرن .

 

 

این انیمیشن به مناسبت صلح بین آمریکا و ژاپن ساخته شده . داستان این انیمیشن هم مربوط به آقایی هست که در طی همین جنگ نتونسته بوده خواهرشو که ازش کوچیک تر بوده ، نجات بده و با نوشتن این داستان میخواسته از خواهرش به نوعی عذرخواهی کنه که نمیتونسته بیشتر و بهتر ازش مراقبت کنه .

 

 

اما ، نکته دیگه ای هم در این انیمیشن هست . عشقی که بین خواهر و برادر بزرگتر هست . برادر بزرگتر همه کار میکنه ، تا بتونه خواهرش رو که مریضه نجات بده . هیچ وقت نمیخواست جلوی خواهرش گریه کنه و نشون بده که شکست خورده ، اما بغضش اجازه نمیداد این اتفاق بیفته .

 

 

گاهی فکر میکنم چه قدر این داداشا و یا خواهرای بزرگترمون آدمای خوبی هستن و ما کوچیکترا قدرشونو نمیدونیم .

 

 

سلامتی همه داداشا و خواهرای بزرگتر :)))

 

 

+ انیمیشن خیلی قشنگی بود . حتما ببینینش . فقط آخرش ممکنه اشکتون دربیاد ( البته من اشکم درنیومد ولی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم )

 

 

 

 

++ چند روز دیگه هم یک نقد فیلم میذارم اینجا :)) فیلم قشنگ و جدید ( سال 2016 )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۵۶
امیر +
چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۴:۵۴ ب.ظ

تعطیل شدیم !!

سلام .

بالاخره ما هم مدرسه رو تعطیل کردیم .

دقت کردین همه آخر سال با همدیگه خوب و صمیمی شدن ؟؟

خیلی جالبه . سردترین رابطه ها به گرمترین حالت ممکن تبدیل میشن .

اسم این عیده !!

 

کلی خاطره داشتم امسال ! اکثرا هم خیلی خاطرات خوبی بودن !

خدایا شکرت :))))

 

+ از آتیش بازی های دیشب هم بگم که همسایمون دقیقا ساعت 11:30 شب موقعی که همه خواب بودن اومدن ، آتیش بازیشون رو شروع کردن . به زور خوابم برد !!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۵۴
امیر +
سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۴۹ ب.ظ

تموم کنین دیگه

انقدر آتیش بازی و ترقه و مرقه و ....

جمع کنین این کارا رو دیگه 

اعصاب آدم رو خورد میکنین با این کاراتون ...

نمیشه تمرکز کرد ...

 آدم احساس میکنه وسط جبهه جنگ ، داره درس میخونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۴۹
امیر +